کودکانه

     

 

     فرشته کوچولو از نیاوردن دفتر دیکته اش دلخور بود و می گفت خانم من یک مشکل داشتم که            نمی تونم بگم .گفتم اشکالی نداره  ساعت تفریح که شد به من بگو مشکلت چیه .

     زنگ تفریح تعریف کرد که به علت مشکل پیدا کردن با صاحب خونه مجبور شدن اثاث رو جمع کنن وموقتا در اتاقی در منزل مادربزرگ به سر ببرن تا با توجه به وسعشون دوباره یک خونه اجاره کنن اما مدتیه که هر چه دنبال  خونه می گردن با پولی که دارن کمتر پیدا می کنن .بهش دلداری دادم و برای حفظ روحیش            ذکر ی ابه یادم اومد..تسبیح قهوه ای رنگ رو که هدیه یک زائر امام رضا ع بود به او دادم وگفتم الله الصمد یعنی این که خدای مهربون به هیچ کسی محتاج نیست .( این عبارات یادآوری درس هفته ی جاری بود .چون از اول سال شروع به آموزش جزءجزء نماز وتر جمه ی آن به زبان کودکانه نموده بودم .) بعد هم از او خواستم یک دور الله الصمد بگوید تا خدای مهربون به اووخونوادش کمک کنه ومشکلشون بر طرف بشه .بعد از استراحت فرشته تسبیح را به من برگرداند وبه کار کلاس ادامه دادیم .

    الله اکبر که چه می کند قلب همچون آینه ی کودکان ،صبح روز بعد به محض وارد شدن به کلاس با استقبال واظهار لطف فرشته ی مهربون وبدور از ریا وچابلوسی ،کودکی با نشاط روبه رو شدم .او در حالی که خودش را در آغوش من انداخته بود وتشکر می کرد می گفت :خانم جون ممنونم دیشب یک خونه ی خوب که بتونیم اجاره اش رو بدیم پیدا کردیم وامروز اثاث می بریم .گویا پرنده ی قشنگم از قفس آزاد شده بود و رهایی از شرایط تحمیل شدن بر خانواده ی مادر بزرگ آنهم در آپارتمانهای کوچک کلان شهر برایش خیلی با ارزش بود.به او گفتم پس حالا برو روی سکو کنا تابلو بایست وتجربه ات رو برای دوستانت بگو.فرشته رو به بجه ها کرد وگفت:بچه ها من دیروز مشکلی داشتم که نمی تونستم به کسی بگم .به خانم گفتم .خانم به من گفت یک تسبیح الله الصمد بگم تا خدا بهمون کمک کنه .من هم دودور تسبیح گفتم و دیشب خونه پیدا کردیم .درونم پر از خنده بود .کودک بی آلایش وصادق من مشکلش را که نمی خواست بیان کند درجمله ی دوم آشکار کرد.علاوه بر آن حلاوت ذکر خدا را خیلی زود چشیده بود.وحالا این بقیه بودند که از او              می خواستند آن ذکر را یادشان بدهد.

     خوبه یاد آور بشم که بعد ازاین اتفاق زهرا وخدیجه هم در رورهای بعدی برای بچه ها خبر خوش رسیدن به آرزوهای پاک کودکانه شون رو دادند زهرا می کفت :خانم جون همسایه ی طبقه پایینی مون مشکل داشت  بهش الله الصمد یاد دادم  مشکلش حل شد.

     صمد بی همتا را به خاطر لطفی که به من کرد شکر گزارم .اوست که در همه احوال من جمله در     حرفه ام مرا بی نیاز می سازد.

                                                                                                ومن الله التوفیق